دفتردل
نوشته شده در تاريخ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, توسط من |

میسوزم ازفراقت روی ازجفابگردان    هجران بلای ماشدیارب بلا بگردان

 

یغمای عقل ودین رابیرون خرام سرمست                درسرکلاه بشکن دربرقبابگردان

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

عازم یک سفرم ، سفری دور به جایی نزدیک

سفری از خود من تا به خودم...

مدتی هست نگاهم به تماشای خداست...

و امیدم به خداوندی اوست !

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, توسط من |

 هیچکس فکر نکرد، که درآبادی ویران شده دیگر نان نیست؛ و همه مردم

شهر بانگ برداشته اند: که چرا سیمان نیست؛ و کسی فکر نکرد: که چرا

ایمان نیست؟ و زمانی شده است که به غیر از انسان، هیچ چیز ارزان

نیست؛

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط من |

وقتی ذهن شماارام است             خداقابل دسترسی است

وقتی قلب شماپاک است          خدادوست داشتنی است

وقتی روح شمامطمئن است     خدالذت بخش است

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, توسط من |

می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود.
همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد،
مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است،
وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.

شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید:
«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»

هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.
به نقل از حاج محمد اسماعیل دولابی