دفتردل
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, توسط من |

شیطان به خداوند گفت :

چگونه است که بندگانت تو را دوست دارند و تو را نافرمانی میکنند

در حالی که با من دشمنند و از من اطاعت میکنند.

خطاب رسید که ای ابلیس :

به واسطه ی همان دوستی که با من دارند و دشمنی که با تو ، از نافرمانی های آنان در میگذرم


خداوندا نان از تو میخوریم و فرمان از شیطان میبریم مارا ببخش


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, توسط من |

به آیت الله بهجت(ره) گفتند:
کتابی درزمینه اخلاق معرفی کنید
فرمودند:
لازم نیست یک کتاب باشد
یک کلمه کافیست
که بدانی :
"خدا می بیند"

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, توسط من |

زیباترین لحظه وقتیه که یک اتفاق خوب برات می افته که و مطمئنی که این اتفاق یک پاداش خوب در ازای یک کار خوب از طرف خداست!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, توسط من |

گاهی باید در عمق سکوت شکر کرد
گاهی باید سر به آسمان فقط نگاهش کرد
تنها منتظر نجوای بنده اش هر لحظه بیدار ست
مهربانا...
تو چه صبورانه منتظر میمانی
خدایا شکرتــــــــ....

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, توسط من |

در دلت پنجره ای باز بکن
رو به خدا....
و به تماشای زیبایی یک زندگی بنشین.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, توسط من |

خــــــــــــــ­ــــــــداوندا

به دل نگیر اگر گاهی" زبانم " از شُکرت باز می ایستد

تقصیری ندارد...قاصر است کم می آورد در برابر بزرگی ات ...

لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, توسط من |

حرم درپیش است وحرامی درپس ،اگررفتی بردی   اگرخفتی مردی

 

 

گلستان سعدی

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:, توسط من |

ما خدا را گم می کنیم ..... در حالی که او در کنار نفس های ما جریان دارد .
خدا اغلب در شادی های ما سهیم نیست .
تا به حال چند بار از خوشی هایت آرام و بی بهانه به او گفته ای ؟
تا به حال به او گفته ای که چه قدر خوشبختی ؟ ؟ ؟
که چه قدر همه چیز خوب است ؟ ؟
که چه قدر خوبه که اوهست ؟ ؟
خدا همراه همیشگی سختی ها و خستگی های ماست .
     زمانی که خسته و درمانده به طرفش می رویم خیال می کنیم تنها زمانی که به خواسته ی خود برسیم او ما را دیده و حس کرده اما گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی از خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه ی او به ماست .
خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد .
به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم .
به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد .

نوشته شده در تاريخ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, توسط من |

میسوزم ازفراقت روی ازجفابگردان    هجران بلای ماشدیارب بلا بگردان

 

یغمای عقل ودین رابیرون خرام سرمست                درسرکلاه بشکن دربرقبابگردان

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

عازم یک سفرم ، سفری دور به جایی نزدیک

سفری از خود من تا به خودم...

مدتی هست نگاهم به تماشای خداست...

و امیدم به خداوندی اوست !

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, توسط من |

 هیچکس فکر نکرد، که درآبادی ویران شده دیگر نان نیست؛ و همه مردم

شهر بانگ برداشته اند: که چرا سیمان نیست؛ و کسی فکر نکرد: که چرا

ایمان نیست؟ و زمانی شده است که به غیر از انسان، هیچ چیز ارزان

نیست؛

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط من |

وقتی ذهن شماارام است             خداقابل دسترسی است

وقتی قلب شماپاک است          خدادوست داشتنی است

وقتی روح شمامطمئن است     خدالذت بخش است

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, توسط من |

می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود.
همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد،
مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است،
وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.

شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید:
«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»

هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.
به نقل از حاج محمد اسماعیل دولابی

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, توسط من |

سلام

روزشماری شروع شده برای عیدنیمه شعبان

ازهمین الان تودلمو میخام  تزیین کنم. ک یه جشن تولد بگیرم

خیلی دوستتون دارم.خیلییی

پیشاپیش هم تولدتون مبارک. 

صلوات بفرستیم داریم نزدیک میشیم

نوشته شده در تاريخ جمعه 9 تير 1391برچسب:, توسط من |

با تمام نا امیدی ها،

 

خداوند به من کمک میکند تا حداقل چیزی که به من

احساس خوبی می دهد را پیدا کنم.

حتی اگر فقط برای یک لحظه در

زندگی ام سوسو زده باشد.

نوشته شده در تاريخ جمعه 9 تير 1391برچسب:, توسط من |

 

برای نماز بیداریم...

حس خوبی است ...

همه کس و همه چیز را می شناسم...

انگار نماز مارا به جا

می آورد نه ما نماز را...

نوشته شده در تاريخ جمعه 9 تير 1391برچسب:, توسط من |

 

خداوندا تو می دانی!

در این دنیا، ماندن و دیدن

که یارت را نمی بینی

چه قدر سخت است

چه قدر دشوار و بی رحم است

چه زجری می کشد آنکس که می داند

ولی کاری زدستانش نمی آید...

جز آنکه دست بردارد به سوی تو

و تنها هم تو را خواند...

و زیر لب دعا گوید:

خدایا هرکجا هستش سلامت دار و رویش را عیان گردان....

نوشته شده در تاريخ جمعه 9 تير 1391برچسب:, توسط من |

اوست خدایی که آسمان ها و زمین را در شش روز بیافرید. آنگاه به تدبیر عرش پرداخت.و او هر چه در زمین فرو رود و هر چه بر آید و آنچه از آسمان نازل می شود و آنچه بالا رود همه را می داند و هر کجا که باشید او با شماست...

اینو ازمعنی ایه ای ازقران نوشتم.خوشم امده بود

نوشته شده در تاريخ جمعه 9 تير 1391برچسب:, توسط من |

وقتی دعا می کنی، دعای تو از این جهان خارج می شود و به جایی می رود که هیچ زمانی نیست. دعایت به قبل از پیدایش عالم می رود، دعایت به آنجا که دارند تقدیرت را می نویسند می رود و تقدیر نویس مهربان عالم، با توجه به دعایت تقدیرت را می نویسد.

 

 

(دکتر حسین الهی قمشه ای)

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, توسط من |

 

خدا در همین نزدیکی هاست، شاید پشت در است، شاید پشت سرِ ماست، زمزمه ای به گوش می رسد، حرفی برای گفتن دارد، خوب که گوش می سپارم صدایش را می شنوم که می گوید: ای عزیزترینم امروزت را چگونه گذرانده ای! یادی از من نمودی، تماسی با من داشتی؟ ایمیلی برای من فرستادی؟

دیگر ایمیل هایت مثل همیشه رنگی و زیبا نیست، دیگر از یاد تو فراموش شده ام، دیگر حتی misscall هم نمی اندازی!

رو به سوی که کرده ای؟ کدامین در را می کوبی و از آن ملتمسانه مدد می طلبی در حالی که من اینجا کنار تو هستم و تنها با یک اشاره مرید تو می شوم.

خودم را آن قدر در نظر تو کوچک می کنم که مرا از خود دور نکنی، غافل از اینکه تو هر چه را می بینی و توجه می کنی به جز من!!!!

آیا می دانستی من تنها کسی هستم که تو هنگامی که حتی از او می ترسی به او پناه می بری؟ آیا می دانستی این من هستم هنگامی که در دریای گناه و بی خبری و یا .... در حال غرق شدن هستی به او پناه می بری ولی افسوس که در قدم آخر یاد من می افتی!!!!!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, توسط من |

 

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد: من کور هستم لطفا کمک کنید

روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت؛ نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود.. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد، تابلوی او را برداشت، آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.

عصر آن روز، روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم؛ لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم . . .

.

.

.

.

بهترین ها ممکن خواهد شد؛ باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر، هوش، و روحتان مایه بگذارید؛ …. لبخند بزنید!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, توسط من |

سلام

عالی ام.خداخیرتون بده .هرکی برام دعا کرده دستش درد نکنه.ممنون

بازم میام کم میام

راسی عیدتون مبارک.

شعبانتون مبارک.خوشحالم.بخاطر امدن شعبان.خداروشکر

الانکه تولد امامهای عزیزمونه هرچی صلاحتونه بهش برسید انشالله

خدانگهدا ر

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, توسط من |

slam

سلام

کاشکی ادما همیشه خوب باشن.هیچوقت گول نخورن

دعاکنیدبرام

تاوقتی خوب نشم نمیام اینجا.نمیاااااااااااااااام.

هرکی دوس داره عضو بشه مطلب بذاره.

ببخشید وقتتون روگرفتم

خدانگهدار.التماس دعا برای خوب شدنم

   

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

صدای پای خدا می آید وقتی اشکی از چشم معصوم کودکان می چکد. وقتی که دستهایت را دراز میکنی تا قطره های باران را نوازش کنی یا حتی وقتی که لمس کنی دستهای باد را , با سجاده ای پر از راز و دستهای پر از نیاز , خدا را میتوانی ببینی....

خدايا هزاران بار با صداي بي صدايي فريادت مي‌كنم ........

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

my god

من دارم دعا میکنم الان شب زیر بارون دررحمت باز.ماه رجب.بالای نردبوم .

خدایا پیشم باش.کنارم باش.دستمو بگیر تامحکم این قدما رو برداریم محکمترازقبل شروع کنیم.توکنارم باشی من خیالم راحت میشه ازهمه چیزوهمه کس

خدایا نمیخام 0بشم.

من مطئنم .تنها نمیذاری.پس الان دعای من مستجاب شد نه؟!

خدایاشکر

الحمدالله

شاید خنده داره

اما میدونم دوسم داری میدونم بامن میمونی

دلم برات یه ذره شده.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

خداياخوش دارم كه در نيمه ‏هاي شب، در سكوت مرموز آسمان و زمين به مناجات برخيزم،
با ستارگان نجوا كنم و قلب خود را به اسرار ناگفتني آسمان بگشايم
آرام‏آرام به عمق كهكشان‏ها صعود نمايم، محو عالم بي‏نهايت شوم،
از مرزهاي عالم وجود درگذرم، و در وادي فنا غوطه‏ور شوم،
و جز خدا چيزي را احساس نكنم
خدايا! ما را ببخش
گناهاني كه ما را احاطه كرده و خود از آن آگاهي نداريم، گناهاني را كه مي‏كنيم و با هزار قدرت عقل توجيه مي‏كنيم و خود از بدي آن آگاهیم.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

خدايا دردم را فقط به تو ميگويم....

زيرا دردم را اگر نزد اغيار بگويم نه تنها دردم دوا نميشه بلكه بر درد و رنجم افزوده خواهد شد...

پس اي خداي من!

دردم را بشنو و بر قلبم آرامشي ببخش كه هيچ دردي كه برخاسته از دنيا باشد بر دلم ننشيند...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

اگه یه روزتنها شدی

اگه دیدی بغض کردی

امادلیلی براگریه نداری

بدون دل خدا واست                  تنگ شده ومیخاد صداش کنی

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

نمی فهمم

وقتی به نماز می ایستم

من ، تو را می خوانم… ؟!

یا تو ، مرا می خوانی …. ؟!

فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد . . .

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

دلم یه ارامش خدایی میخواهد

نوشته شده در تاريخ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

داشتم فکرمیکردم به موقت بودن دنیا

ی تصمیمی گرفتم

انشالله عملی بشه

نوشته شده در تاريخ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

 

دستهایم به آرزوهایم نرسید ولی درخت صبرم می گوید امیدی هست... دعایی هست...خدایی هست...

نوشته شده در تاريخ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

عجیب است امشب !
عجیب !
چه شد که دوباره یادت جوانه زده در ذهن و نمیرود هم !
تو دیدی مرا ؟
ندیدی !
نگو دیدم ! ...
عجیب شد احساسم بعد از این زمان های طولانی ...
فقط می توانم بگویم شرمنده ام !
به اندازه ی تمام راهی که بین من و توست و خدا می داند این فاصله را

نوشته شده در تاريخ شنبه 26 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

 

به نام خدا ، من می خواهم در آینده شهید بشوم. برای این که...."
 

معلم که خنده اش گرفته بود ،پرید وسط حرف علی و گفت:

ببین علی جان! موضوع انشاء این بود که «در آینده می خواهید چه کاره بشین».

باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی. مثلاً ، پدر خودت چه کاره است؟

آقا اجازه: شهید شده!
 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

 

یک اتاق، اندکی نور، سکوت
من خدایی دارم که همین نزدیکی است ...


در امتداد لحظه هایم، هر روز
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان...قاه قاه
معنی ِ اشک ... کبودی، درد رامی دانم


بغض سنگین خاطره را، از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی، دور از همه...خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم...همه ی ذره ها آرام می شود...
یک اتاق،اندکی نور،... من خدا را دارم

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

ازکنار انچه باقلب تونزدیک است 

آسان مگذر

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

خدا را دوست داشته باشید حداقلش اینه که یکی را دوست دارید که روزی به او میرسید.

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

 

 

 

هیچ ورزشی برای ” قلب”

 

مفید تر از خم شدن و گرفتن دست ” افتادگان” نیست . . .

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, توسط من |

 

 

وقتی خدا مشکلت رو حل میکنه

به تواناییش ایمان داری

وقتی خدا مشکلت رو حل نمی کنه

به تواناییت ایمان داره . . .